Go Slowly

از بارهایِ کنارِ خیابانِ هفتم صدایِ ترس می‌آید.
هنوز نیامده‌ام.
من دیگر شعرهایِ پوست‌پوست شده‌ را به زخم‌هایِ تن‌ـَم نمی‌چسبانم.
آژیرِ بیمارستان‌هایِ تندرو بی‌رنگ شده‌است.
کسی برایِ ماندن از خودش نمی‌رود.
رویِ تپه‌ی رو‌به‌رو چند خانه ساخته‌اند.
این شرم‌آور است.
از بابِ ساختن می‌گویم.
میانِ تـِـرَک‌ها و کوچه‌ها رابطه‌ای هست؟
من کنارِ پنجره دنبالِ جنوب می‌گردم.
یادِ «بادِ فراموشی» ناگاه به خود‌آگاه می‌رسد.
سنگین‌ترین حسِ در بی‌وزنیِ من، نفس نمی‌کشد:
رو به شهری که در آن/ می‌پرسم
یعنی تو حالا  ـــــ




01:21:47 I feel like I'll be seeing you at every street corner.
01:22:13 Sometimes I tell myself...
01:22:16 maybe you live in the same town I do
01:22:19 and I don't know where.
01:22:21 Maybe you're here, very close.
01:22:25 Nemo, do you hear my voice?
01:22:30 Anna!