now . me . wow

عشق در من به یاد آورده است خود را
چنین نوشتم و
 سال‌ها تمرین کردم: 
سگ آینه‌ی انسان است. 

اکنون 
از
خون 
تشکر می‌کنم و
دست از سگ
نفس
 می‌کشم
به قلب می‌روم:
چنین نوسته است
جهان آینه‌ی من است

Breathe me.

...and now:
enjoy your life and shine more often.
من از آن جهت که بی‌سرپرست بوده‌ام و در وادیِ دریا‌نشینان مشهور به سگ‌انداز بودم، برای رسیدن به زمین تعلل نکردم. من فراموش کردم چه بودم چون بدن فعلی انسانی‌ام این امکان را به من نمی‌دهد، اما با رشد نورون‌‌ها و پیشرفته‌تر شدن سیستم عصبی بدنم، به زودی چیز‌هایی را به یاد می‌آورم و این یادآوری بسی خوش‌مزه‌ است. از خورشید تشکر می‌کنم که با این که می‌داند لمس فوتون‌هایش را چقدر دوست دارم خصوصا وقتی برهنه روی خاک دراز کشیده‌ام و فرشته‌های دوگوش .... 

راستی مسئله برقراری ارتباط را چه کنیم؟ کی می‌توانم با سگ‌ها بدون هیچ عملی ارتباط برقرار کنم؟ 
بلاخره فرق ما با حیوانات چه شد ؟ 
انسان حرف می‌زند
انسان‌ها با هم حرف می‌زنند
به نظر می‌رسد سگ‌ها به راحتی توجه خود را در حالتی متمرکز می‌کنند، آن‌ها در لحظه زندگی می‌کنند، به ارتباط چیزها فکر می‌کنند اما محدود به زمان موقعیت فعلی. آن‌ها در مورد گذشته و رویدادهایش فکر نمی‌کنند. «آن‌ها سلف نمی‌سازند» . از نظر انرژی، برای سگ‌ها، مقاومت وقتی‌ست که در حالت بقا قرار بگیرند و در سرازیری بدبیاری‌ها بیوفتند. در حالت سلامت و امنیت و آرامش حیوانات در لحظه زندگی می‌کنند. به هیچ اتفاقی که مربوط به گذشته و یا آینده باشد فکر نمی‌کنند. 

New Earth

شعر را دور بریز اگر آدمی را تشویق به اندوه می‌کند. 
این را من نمی‌گویم،
اما به این معناست که من باید هرآن‌چه تا به حال نوشته‌ام، نابود کنم.
و شاد بنویسم.

شاید زمین مرا می‌خواند
شاید مادرم مرا صدا می‌زند
شاید زمان در حال مرگ است و
همه چیز یکی‌ست.