یک روز به فرقِ سرم ضربه ی سردِ حمام را واژه می کنم
فشـــارِ افتــــــاده به خـــــون ، خـــونِ ریخته بر کــف هام را
یک روز مرده بودن در تابستانی تمام را واژه می کنم
رویــــــایِ ســـــــردخــــانه یِ بـــی نــــــورِ یــــــخ هام را
یک روز سگ لرزه هایِ مردادِ حرام را واژه می کنم
یک ســـال عشق بازیِ رگ به تیــغِ مـــرگِ بی دوام را
یک روز وحشــتِ آخـرین شـعاعِ کلونازپام را واژه می کنم
در داروخانه هایِ شهر،دستِ از پا درازترِ یک نسخه ی بی نام را
یک روز معنیِ «گُه»هایِ مدام را واژه می کنم
حسِ خود فروشیِ بی مظنه ، مخاطبِ بی کلام را
یک روز بر این روزها، بی زبانیِ خُدام را واژه می کنم
آوارگــــــــــــیِ سیــــــــــــگارِ لبِ یک شـــــــــــاهِ آرام را
یک روز شیمیایِ خورنده ی مشام را واژه می کنم
من بــــــــــو را می کنم - تا انتــــــــهایِ تن هام را
یک روز که واژه ها می رند، من «جزام» را واژه می کنم
من تمـــــــــــامِ علم را… و نـــبودنِ پاســـــــــــــخِ «کدام» را
یک روز برنامه ی ته ریشِ ده سانتی فردام را واژه می کنم
جنـــــونِ خاریـــــدنِ خایـــه یِ خواستنِ هــرچه نمی خوام را