ما
خونِ دمآدمِ ثانیهایم
که تراویده از سرمنشاءِ درک
به پسینگاه جنون
غروب میپاشاند
تیماران زایشگاه مرگ
مرگان مولد تیماری
ما و
فرمان خاموشییِ اتاقهای جهان
در آشوب سرد موسیقی و واژه
سرنیزههای
استخوانی
در فراسوی زمانی ایستاده
که نشستهگان از فسردهمکانییِ آن
سوز و گداز را فهمیدهاند
ما
وحشی
به دریدن رعش
جنگلهایی را از تن که
از تنش جنگلهایی که
ما پارندهایم و