اینجا بوی دستهای کسی به زبری میزند
سرانگشتانی که فقط
و فقط
گود میروند
در کوبِشِ آرام و وحشیانهی صفحهکلید
این من بودم یا
انعکاس روزهایی که
تنهایییِ شکمبهشکمِ حرفریدن مرا کسی ندید
بخیز، بخیز بر آبشش این امید
که ما در قعر هزارپایی هم جز به ضرب تیغ نمیمیریم
امروز میانپردهی عقیم ماندنـام درید
اینجا هرچه یاد بود مرور کردهام
یک تیمارستان آن طرفتر چه میتواند باشد
که من؟
وسواس مرگ گرفتهای
آن لیوان چرا نیملیتر زنده است
دستهایم گاهی گرم
و در انتظار آخرین نخ که اگر تمام شود
دوباره خواستن چیزی را تجربه میکنم
پسِ شبمَرهگانِ ناخودآگاه
نفوذ نبض به نطفهای که حامل یک خواب ذهنی
من حالم بههم میخورد از روزی که سرانجام
تکانهای نیمهنیمهی یک رحم وحشی
خروج خون از استخوان
و آه
من حالم بههم میخورد از لحظهی لرزش این اقیانوس سرخ
که هنوزهای زیادی منتظرـاش بودم
و ناگهان لَشی
شکافی
در سطح آب و
نفسههای عمیق
بی یاد از هنوز ماندهام
هنوز وقت نیست
تبعید به منطقهی بیطرف میان دو حالت
زوزهی سگی فشردهزی
زوزهی سگی فشردهزی
خیانتی سیاه بر هنوز نانوشتهها
هنوز بخواب
هنوز جوانی