کبود نشئه‌ها

تَقه‌هایِ یک قرن نیمه‌نوشته‌گی بر حلقومِ چند حلقه چاهِ عمیق - همان ناهمانیِ سینه‌ام که هیچ‌رُبایِ فی‌الواقعِ رنج شد. پاره‌آوارهایِ تَراگذرِ فهم را نمی‌شنوی که این‌جا، شبانه‌شب، سوراخِ تنفسِ «انجام» را مسدودند؟ ته‌رگه‌اش را بخواهی، من می‌دانم آویزِشِ روان‌واره‌گیِ واژه به کشسانِ بی‌تلاشی، جز تعلیق چیزی نیست. به تکه‌تکه‌هایِ ناهمگون توجه نشو. پراکنده‌گی نیست که از ویران‌پنداریِ محض حرف می‌زنم. اگر همین چند نقطه و ویرگول و خط را هم ناپدید کنم؛ پدید پَس‌تویِ سیاهه‌ام را گم می‌کند، بعد صدایِ جیغ‌اش برمن‌نهیده و نه - می‌دانی که من عصیان نمی‌کنم.

بی‌خود خاک را زیر و رو نکن
هنوز آنقدر درد داشت که بفهمد جمجمه‌ی فوقانیِ دلش را کجا چال نکند
مسئله این بود که فقط/
کجا نکند.

روابطِ میان‌واژه‌ایِ کبود نشئه‌ها همچنان که از اِسمش پیدا نیست؛ خونی از سگ‌لرزهایِ پیشِ‌پا‌افتاده به رگ دارد که نه تَهیُجِ گایشِ زهاربه‌زهار - تَشنُجِ مالِشِ بی‌ماله‌گی تالیف می‌کند/ این رابطه پانسمانی‌ست.
اِفلیجِ درد چهره‌ی ملیحی دارد. آنقدر که تمایل هرچه جز زُکام‌اش را به استنشاقِ بیهوده‌گی درد می‌کند. بله، من تمایلاتم درد می‌کند. و تب‌ْخونِ انگشت‌هام عارضه‌ی هم‌این‌ـه‌گیِ لقاحِ تارَکِ پستان‌هاش است با.

درد بیا !
این‌ها نه - من خودم را
به آستانه‌گی‌ت کبود کرده‌ام

روزی هم بود که جوی هر کجا می‌خزید، شب می‌شد. نگفتم جویِ چه. اما دخترک یقین داشت سیاه نبود. بعد کافِ تصغیرَش را برداشت، از شب رد شد. چیزی که اتاق را جا ماند، پَره‌پاریده‌هایِ نطفه‌اش به یاریِ چند جنسیتِ نامعلوم - که لابد باید بزرگ‌شان می‌کردم. به فرضِ محذوف بودنِ «من» هم، مُچِ باریک و رنجورِ دست‌اش لایِ ران‌هام گیر نکرد. دختر به مخدوشِ چگونگی، ماند و ـَک به ابدیتِ فروـیده‌گی، نزول.
·
آوندِ غم‌بادیِ حوصله‌ام گردنِ خودآکنده‌گی را رگ به رگ- خَمِشِ بی‌گاهِ ویرانی، کرد.

Haze I.
بعد افتادم به تمنایِ شلوارش. جین ْ تر بود. بویِ واژه می‌داد. خندیدم:
  ببین نرمه‌ی گوشِ من جایِ تَری‌ست، من از حوالی‌ش می‌گِریَم.


Pallid II.




Livid III.
اصلا تو لگن‌چه‌ی استخوانیِ عمودِ بر سکوتِ مرا دیدی چطور قرچ قروچ می‌کند؟

IV.
می‌دید انگشت‌هام چه‌طور تمام می‌شوند؛ دندان‌هام را نمی‌کشید.
مشغولِ کِشیدنِ عوالمِ دیگری بود. خوب که زخم شوم، نوبت به پستان‌هایِ تخت- وَ -کبودِ زانوانش می‌رسید.
انتظار می‌کشید.



V.



Toughness VI.
  چاک چاکِ من آنِ چیست پس؟


Haze IX.
من با خودت تنها شدم. حس می‌کنی لقوه‌هایِ ته‌کشالِ رانِ چپم کمرت را خیس کرده؟ همین‌جور این‌جا بلرزیم، جوی راهش را میانِ کلبه کج می‌کند - بعد ببین از خون‌لخت‌هایِ شب چطور نمی‌پرسیم آخرش چه.

·

گوزن‌هایِ نَر کیرشان را شاخکِ مضاعفِ خون‌خواهی، جنگل را دریدند. جز بریده‌ صدایِ آه‌واوه چیزی گریه‌ی خاربُته‌ها را نلرزاند. من جیغ می‌زدم. بیشتر شبیه کویر بود که انعکاسِ آسمان را در مقعدِ شتران تجربه و پسا‌پیشِ ساربان فرو. زمین انتهایِ کُراتِ دیگر را به منظورِ فورانِ ویرانی قرض گرفته بود و دنبالِ اِسپرم‌ریزانِ قعرِ من که دخترک کجاست. حواله‌اش دادم به رَدِ سُمِ گوزن‌هایی که در فرقِ‌شان کیرِ سگ روییده بود.
 زیرِ لب‌ژکه‌هایِ تنم هنوز افسرده‌ام که چه خواندندش؟ آنچه از هم‌پاره‌گیِ نسوجم را به گِره‌ـیده‌گیِ جغرافیایِ نیم‌تنه‌اش بخیه زد- کناره‌ی سینه‌اش نوشته بود: ـَک.        
خون‌گراف رسید.

باش، شب در نهیبِ پیشانی‌ات رگ می‌زنیم