wearing the inside out

حرام زاده شبی می پیچاند صدا رام تنِ خوش تراشِ فِسُرده ی گوشم را
خالی از غریزه است
- امشب -
فنر مبل راحتی ام پرید بیرون
به میانه ی لختیِ رویم
تن‌پوشِ حرف هایِ فسلفی ام
به ساعت بیکاریِ هذیانِ من - بیماریِ هر روزه یِ پنهانِ در دیروزــِـه
قسم به فنر مبل راحتی ام دادم دیوارِ اتاقِ خط خطی ام
بریز! همین حالا بریز رنــج را آجُروار به مُهره یِ برآمده بر برهوتِ کمرم
دهنم دره می شود ثانیه ای هزار تــلفاتِ جاده ایست به بی خوابِ چشم آلودم

آواز ، نورِ خفیفِ هــنجره است
تصویر، صوتِ نحیفِ پــنجره
بوسه، ته مانده ی تلخِ خوشِ فیلترِ سیگار
خاکستر، تنِ معشوقه ی تا نیمه هوشیار

خار شکم زندگی ام را فرو رفته امشب سوراخ شده امشب جوراب چکه می کند از خرابه ی هر پای تاول زده ی عریان
و نمی تواند بگیرد تنبان می رود از دست… دل که خود سرگینِ رفته از مقعرِ گشادی است
آآآ… نفسم، کم
اَمنِ آغوشم را بگیر برو تا ته دست چپ بن بستی به نامِ «من» است
تا که بیدارم بمال خودت را به در و دیوار کوچه ام - رنگ به انتهایِ همیــــــــشه ام
بزن …‏

حالا خوابیده ام
بیدار شو از من زود فرار کن
به همین جا باز هم
در همین جا خواهم آرمیدن

بی سر و ته نامه به شب کــَــندیدگی از من

صبح است حالا
صدای گنجــشک کلافه ی گوشم را پیــچ… می پیچاند
از آن قفسی که میله اش منم
نمکی صدایش از بلندگو می رسد
آمده مبلِ راحتیِ فنر باخته را ببرد -
دیوار نریخته
من سالمم
سیم لوله یِ بیمارِ همیـــشه ام
کلید را به «خوابِ انتحــاریِ غریزه ام»
بزن…‏



من روشنم دیگر
کار دارد هذیانم
کوچه را بگیر برگرد برو تا ته
تا شب
باز