- March 2020 (1)
- February 2020 (3)
- November 2019 (1)
- June 2019 (1)
- October 2017 (1)
- September 2015 (2)
- August 2015 (2)
- November 2014 (2)
- October 2014 (1)
- August 2014 (1)
- May 2014 (2)
- June 2013 (4)
- May 2013 (2)
- April 2013 (2)
- February 2013 (3)
- January 2013 (1)
- November 2012 (1)
- August 2012 (1)
- June 2012 (35)
- May 2012 (23)
- April 2012 (11)
- March 2012 (12)
- February 2012 (15)
- January 2012 (21)
- December 2011 (19)
- November 2011 (18)
- October 2011 (9)
- September 2011 (7)
- August 2011 (9)
- July 2011 (36)
- June 2011 (18)
- May 2011 (22)
- April 2011 (20)
- February 2011 (26)
- January 2011 (28)
- December 2010 (10)
- November 2010 (10)
- October 2010 (12)
- September 2010 (12)
- August 2010 (9)
now . me . wow
Breathe me.
New Earth
Love is a Temple
I AM.
با گفتن پیشینهای که تداعی خاطرههایش، حتی، خطر آفرین است. من این راه را رفتهام و رسیدهام اینجا، از دروازههای خونی و استخوانهای چال شده. آمدهام برای شما داستانم را به استفاده بگیرم و برای جانهای دیگر «یکی» شوم. سگ- یکی و هجده تولهی سیاهِ پوزه قهوهای که دانه دانه جسد شدند جایی که صدای رودخانه میداد و همیشه در گوشهای مثلثی درنیامدهشان اکو میشود. بگذریم از جان هایی که باختیم. تولدهایی هم هر روز در حال صورت گرفتن است. رودخانه باردار است و دانشمند درونم گمان میبرد که چیزی به توان دو رسیده است. آنها در راهاند، نسل تازهای از عشق. عشق که نمیشناختماش تا وقتی که عاشق بودم. هه، داستان ترس و عشق و آگاهیام و البته زمان، زخمی که خود، درمانِ خود است.میخواهم از خدا که مرا انرژی دهد. حالا که باور دارم به « لایف ایز اِ کازمیک دیریم»؛ من رویا میکنم و جسم میبخشم و احساس میشوم تا بشود آنچه نیک است. جای تشکر دارد که جایی هستم که صدای واق سگ می آید. در انتظار تولههای رودخانهای که منبع خنکای من است در روزهای سوختنِ زمین. سرد است و سرد و نفس تا نفس تا نفس میزند تا برسد به آنها که در جنگل روی خاک دراز کشیدهاند و زمین میکِشند، برسد به زندگی کردنِ با عشق و سرخوشی، به اشکهایم که هنگام خنده باردار میشوند و رموز هستی را طراحی میکنند. من و جنگل خاکستری و رودخانه و بچههایش و جانهای آگاه و بازگشت به زمین.
Thank you Universe.
من.